این روزها
مقالهی پایان نامهام ریجکت شد :| راند جدیدی از سر و کلّه زدن با دکتر ز. شروع میشه احتمالا ... دلم براش یه ذره شده! قبل از سفر کربلا (عرفه کربلا بودم آخه^_^) رفتم ببینمش، ازش حلالیت بطلبم و خداحافظی کنم اما نبود. بهش زنگ زدم، جلسه بود و جواب نداد. sms دادم، بازم جواب نداد :(
همون روز یه سر رفتم پیش دکتر ع. کتابمون رو بهش تحویل دادم و ازش خواهش کردم با هم مقاله کار کنیم. قبول کرد و گفت بهش زنگ بزنم. امروز به اون هم زنگ میزنم. اگر جواب نده فردا باید برم ببینمش. ترجیحم اینه دیگه با دکتر ع. کار کنم. کار با دکتر ز. خیلی استرس زاست. آدم پیر میشه از شلوغی برنامههاش، خونسرد بودنش، توقعات یکطرفهاش و گاهی قضاوتهای غیرمنصفانهاش... (چقدر دلم پُره ازش :دی)
پس فردا باز داریم میریم مسافرت و من هنوز از مسافرت قبلی مریضیام خوب نشده! نتایج دکتری هم نیومده هنوز. چه بده بلاتکلیفی...
- گفتم حالا که دارم میرم پیش دکتر ع. سر راه یه سر هم به دکتر ز. بزنم که تکلیف مقاله رو روشن کنیم. زنگ زدم مسافرت بود :|