بلاستوسیستی در حال تکوین

آخرین مطالب

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

- امروز آقای انتشاراتی زنگ زد، ازم آدرس گرفت و کتابم رو با پِیک فرستاد. حس خوبی بود ورق زدنش :) از اون مهم‌تر دیدن اسمم روی جلد کنار اسم دکتر ع. بود که خیلی بهم چسبید ؛)

- امروز تو یه همایش ۸۶ نفری بودم که ده نفر رو به قید قرعه می‌بردن مشهد و متاسفانه اسم من در نیومد :( یه سفر معمولی نیست؛ قراره بچه‌ها رو به عنوان خادم افتخاری ببرن حرم و همه‌ی وعده‌ها رو هم مهمون مضیف حرم باشن. کلا سفر ویژه و باحالی خواهد بود و خیلی دلم می‌خواست منم بینشون باشم. طی مدت همایش هر چی بلد بودم نذر کردم اما نشد که نشد...

- میگن روز قیامت خدا بخاطر دعاهای اجابت نشده از بنده‌اش عذرخواهی می‌کنه و در عوضِ دعاهای مستجاب نشده به اندازه‌ای بهمون پاداش میده که میگیم کاش هیچ کدوم از آرزوهامون تو دنیا برآورده نشده بودند!!


- بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد                    تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی (سعدی)


شهـــ ـــرزاد
۳۱ تیر ۹۷ ، ۲۲:۳۰ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۸ نظر

روز مصاحبه دکتر ع. گفت باید نامه تاییدیه کتابت رو بیاری تا امتیازش رو بهت بدم. خلاصه بعد از سه روز سر و کلّه زدن با کارمند خنگ و تنبل کتابخونه ملی، امروز بالاخره فیپای کتابم تایید شد.

بدو بدو لباس پوشیدم و راه افتادم سمت کتابخونه مرکزی دانشگاه. آقای دکتری که باید نامه تاییدیه رو صادر می‌کرد تا ساعت ۱ جلسه بود. اذان رو که گفتن پاشدم رفتم نمازخونه که نمازم رو بخونم. بعد از اینکه یکم تو نمازخونه نشستم و نذر و نیاز کردم، با نامیدی برگشتم دفتر دکتر و دیدم برگشته. اون لحظه انگار دنیا رو بهم داده بودن :دی خلاصه نامه رو گرفتم، رفتم سازمان مرکزی دادم مُهرش کردن و بعد راهی دانشکده شدم.

به دکتر ع. زنگ زدم، گوشی‌اش رو جواب نداد. دو تا ساختمون دنبالش گشتم تا بالاخره پیداش کردم. وقتی منُ دید اولین جمله‌ای که گفت این بود: "چقدر تو ما رو اذیت کردی" فکر کن بعد از اینهمه دوندگی وااا رفتم :| خودم رو حفظ کردم و گفتم "الهی بگردم ببخشید استاد!"

نامه رو که دادم به دکتر ن. شروع کرد به خوندن... یهو با تعجب سرش رو گرفت بالا و گفت کتاب خودِ دکتره این؟؟ بعد قهقهه زد گفت دکتر برای کتاب خودش ازت تاییدیه خواسته؟؟ خلاصه اونجا بود که فهمیدم سه روز سر کار بودم و احتیاجی به این جنگولک بازیا نبوده اصلا :| تو دلم گفتم حالا شما من رو اذیت کردی یا من شما رو استاد؟ هعی... بدقِلِقی که میکنه قدر دکتر ز. رو بیشتر میدونم. لازمه تَکرار کنم دلم واسه دکتر ز. تنگ شده یا خودتون میدونین؟! :دی

بالاخره تموم شد. الان دیگه فارغ بالِ فارغ بالم و بیکار بی‌عار میچرخم :))


شهـــ ـــرزاد
۲۵ تیر ۹۷ ، ۲۳:۴۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

- هفته‌ی دیگه مصاحبه دکتری دارم و واسه آمادگی انقدددر کار دارم که رسما به انفعال رسیدم! اصولا از زمانی که یادم میاد مواقعی که سرم خیلی شلوغه عملا این‌اَکتیو میشم :|

- کتابم حاضر شده و فردا میرم بگیرمش ^_^ البته این یه ورژن اولیه‌ست؛ انتشاراتیه به سفارش دکتر ع. آماده‌اش کرده که به مصاحبه برسه و بتونم امتیازش رو بگیرم. برای ورژن اصلی باید یه سری اصلاحات انجام بدم و چند صفحه دیگه هم ترجمه کنم و بهش اضافه کنم.

- آخرین بار که دکتر ز. رو دیدم اصلا اوضاع روحی خوبی نداشت و حتی نشد باهاش خداحافظی کنم، بنابراین دلم مونده پیشش. دیروز حالش رو از یکی از بچه‌ها پرسیدم و گفت خوبه. دلم میخواد برم ببینمش اما نمیشه ...


شهـــ ـــرزاد
۱۷ تیر ۹۷ ، ۰۱:۵۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۴ نظر